پیانو

خوش آمدید

پیانو

خوش آمدید

مترونم

سالها پیش از آن که «یوهان نپوموک ملتسل  ( Johann Nepomuk maelgel ) آلمانی (1838- 1772)مخترع دستگاه زمان سنج مکانیکی به نام مترونم ( Metronom ) که آن را مبنای  ایده ویکنل ( Winkel ) اهل آمستردام ساخته بود معرفی کند و آهنگساز بزرگ آلمانی«بتهون» ( Beethoven ) موومان دوم هشتمین سمفونی خود را با استفاده از تیک تاک این دستگاه به افتخار و تصنیف نماید.«تندا» ( tempo )های آثار موسیقی با استفاده از اصطلاحات ایتالیایی مانند بیش کُند ( Largo ), کُند ( Larghetto ), آهسته ( Lento ), شکوهان ( Maestoso ), آرام Adagio ), بیش پای ( Sostenvto ), روان ( Andante ), بیش روان ( Andantiono ), پویان ( Moderato ), کم تُند ( Allegretto ), تُند ( Allegro ), شادان ( Brioso ), و غیره معرفی می شد .
در زمانهای قبل از قرون شانزدهم و اوایل هفدهم, واحد زمانی دقیقی برای تعیین ارزش زمانی نت های گرد ( Whole – note ), سفید ( half- note ) و سیاه ( quarter- note ) و غیره وجود نداشت تا این که مرسن ( Mersenne ) تئوریسین و ریاضی دان فرانسوی(1588-1648) با انتشار کتاب دو جلدی هارمونی عمومی ( Harmonie universelle ) خود بین سالهای1636- 1637که منبع با ارزشی برای آشنایی با سازها نیز بود, ارزش زمانی نت سفید را برای نخستین بار در آن, معادل با یک ضربان ( battement ) قلب در نظر گرفت .
درسال 1700 میلادی جدولی برای میزان نماها ( time signatures ) ی موسیقی به چاپ رسید که در آن نماد « C » برای آثاری که دارای «تندا»ی بسیار کند بودند و «¢» برای آثاری که «تندا»یی کمی روان تر از آن داشتند و « Ø » برای «تندا»ی تند و سبک و «2/3 » برای موومان های بسیار کند و«3» برای مودمانهای کند و«6/4 » برای ژیگ
( Jig ) که منشاء انگلیسی و اسکاتلندی و ایرلندی دارند و«پاس پی یه» ( Passe-pied )
  ها که منشاء فرانسوی داشته و در دربار لویی چهاردهم و پانزدهم رواج داشتند در نظر گرفته شد. در کتاب آموزش ویلن که به وسیله دین dean ) ) در سال 1707 منشر شد نماد « C » برای موومان های کند«¢» برای موومان ها تند تر « Ø » یا«2» برای قطعات باز هم تندتر و«c /3» برای آثار بسیار آهسته و 4/3 و 2/3 برای قطعات بسیار تند تر در نظر گرفته شد. در میان مولفان تعیین کننده«تندا» های موسیقی قدیم, پیشنهادات«یوآخیم کوانتر ( Joachim Quantz ) » فلوتیست و آهنگ ساز آلمانی(1697-1773) در قرن هجدهم واضح تر و روشن تر از سایرین است, چون او سرعت نبض ( Pulse ) را مقیاس ضرب یا میزان ( Bar ) قرار داده است که بین 72 تا 80 ضربه دردقیقه است. هر چند که بعضی از موسیقی دانان, دستگاه زمان سنج ( Chronometer ) را پیشنهاد می کردند؛ ولی چون دسترسی به آن همیشه میسر نبود, سنجش تندا با نبض, راحت تر و قابل دسترس تر به نظر می رسید .
برای روشن شدن نحوه اجرای «تندا »( tempo ) ها با استفاده از روش«کُوانتر» بهتر است قبلاً موومان ( moventmen )های موسیقیایی, یعنی آنچه که در موسیقی مشکل به نظر می رسند تا حدی مشخص شوند؛ اگر چه در میان این همه موومان, می توان اقسام اصلی را مشخص کرده و بقیه را که دست و پا گیر هستند کنار گذاشت و آنهایی را که در «کنسرتو »( concerto )ها, «تریو » ( trio )ها و قطعات تکنواز ( solo ) وجود دارند, به عنوان زیر بنا به شرح زیر دسته بندی نمود :
گروه اول: میزان هایی که در آنها چهار ضرب ( beat ) وجود دارد ( common time )مانند1- بسیار«تند »( allegro assai ), 2- کم«تند » ( allegretto ), 3- آرام آواز گونه ( adagio cantabile ), 4- بسیار آرام ( adagio assai ), 5- خیلی تند ( allagromolto ) و6- روان ( presto ).
گروه دوم: تنداهای: «نه چندان تند » ( allegro ma nontanto ), « نه خیلی تند » ( troppo ), « نه چندان روان » ( non presto ), «معتدل » ( moderato ).
گروه سوم: «آواز گونه » ( cantabile ), «آوازی » ( arioso ), «کم سنگین » ( larghetto ) «با وقار » ( soave ), «نرم » ( dolce ), « کمی روان » ( poco andante ), «بامحبت » ( affetuoso ), «متین » ( pomposo ), «شاهوار » ( maestoso ) , «به شیوه سیسیلی » ( alla siciliana ), «آرام سرزنده » ( adagio spiritoso ).
گروه چهارم: «آرام وزین » ( adagio pesante ), «آهسته » ( lento ), «بسیار سنگین » ( assai largo ) , «اندوهگین » ( mesto ), «بسیار سنگین و کند » ( grave ).
هر چند اغلب این عناوین و وجوه تسمیه آنها علاوه بر « تندا» ی معین قطعات موسیقی, بیشتر معرف حالات درونی ( Subjective ) و برونی ( Objective) بوده و به نوع بیان احساس نوازنده مربوط می شده است, ولی چون اصطلاحات مربوط به حالات درونی و بیرونی هر اثر موسیقایی با سرعت اجرای آن بی ارتباط نیست, به ناچار در این گونه موارد موسیقی دانان به احساس شخصی و عاطفی خود مراجعه کرده و قطعه موسیقی را با توجه به این موارد تفسیر و اجرا می کردند و در این میان ( با توجه به سرعت نبض ( pulse) « تندا»ی بسیار تند ( allegro assai ) را از میان آنها به عنوان تندترین و « کم تند » ( allegretto) را نصف تندای قبلی و « آرام ِ آواز گونه » (adagiocomtabile) را نصف « تندای ِ کم تند و یک چهارم بسیارتند در نظر می گرفتند. و به همین ترتیب» تندای « بسیار آرام » ( adagio cantabile) بود. در میزان های ساده با « تندا » ( Tempo )ی بسیارتند ( allegro assai ) کوچک ترین نُت ها به شکل دولاچنگ ( semiquaver ) هستند, چون در این « تندا» نت های کوچک تر از دولاچنگ را نمی توان اجرا نمود. در میزان های ترکیبی مربوط به نت های کوچک تر به شکل دسته های سه تایی چنگ ( qvaver ) کاربرد دارند.
در « تندا»ی « کم تند » ( allegr etto ) کوچک ترین نت ها در میزان های ساده به صورت سه لا چنگ ( demisemiquaver ) و در میزان های ترکیبی ِ آنها, به صورت ِ دسته های سه تایی ِ دولاچنگ ( semiqvaver ) است.
به این ترتیب استفاده از چهارلاچنگ ( hemidemisemiquaver ) به عنوان کوچک ترین نت ها در میزان های ساده و گروه سه لاچنگ ها در میزان های ترکیبی در « تندا» آرام ِ آواز گونه ( contabile adagio ) امکان پذیر خواهد بود .
نوازندگان قدیم, در ابتدا این تصور را داشتند که ارزش های زمانی ِ نت های دولاچنگ و غیره در آثار مختلف دارای ارزش یکسانی با یکدیگر هستند؛ ولی با توجه به این که واحدهای مختلف زمانی, با ضربان ِ نبض ( pulse ) سنجیده می شد, متوجه شدند که این ضربان را که کوتاه تر از زمان ِ یک ثانیه است از نظر امکان ِ اجرایی به سختی می توان به هشت قسمت مساوی تقسیم نمود و در صورت امکان نیز چنانچه هر ضرب یک اثر موسیقایی ( که معادل یک ضربان نبض است) در میزان ( measure ) هایی مانند 8/2 ، 8/3 ، 8/4 به هشت قسمت یعنی هشت چهار لاچنگ تقسیم شود, خواندن آنها با چشم, یه وسیله ی اجرا کنند ۀ اثر, به مراتب مشکل تر از سه لاچنگ و دولاچنگ است. بنابراین سعی کردند در این قبیل موارد ( یعنی در آثار تُند) به جای آنکه در میزان نماهای آنها از عدد هشت , برای تعیین واحد ضرب به هشت در آنها باعث ایجاد سه لاچنگ, یا عدد دو, که تقسیم واحد ضرب به هشت, در آنها باعث ایجاد دولاچنگ می شود استفاده کنند. زیرا ساده بودن ِ شکل ِ دولاچنگ در آثا تُند برای نوازنده بسیار احت تر از سه لا چنگ و چهارلاچنگ است. در نتیجه در « تندا» های سریع سعی کردند از میزان های ساد ۀ ,
2/3 ، 2/3 ، 2/4 و ترکیبی های 4/6 ، 4/9 ، 4/12 استفاده کنند. و بالعکس در آثاری که اجرای کند دارند, چون نوازنده عجله ای برای خواندن نت ها ندارد, از میزان های 8/2 ، 8/3 ، 8/4  ساده و ترکیبی های 16/6 ، 16/9 ، 16/12  استفاده کنند. یکی از بهترین نمونه ها در این مورد موومان کُند سمفونی پنجم بتهوون است که به صورت میزان 8 نوشته شده است .
نمونه دیگر مقدم ۀ سُنات ِ پاتیتک ( pathetic ) برای پیانو اثر بتهوون است که دارای « تندا» یی بسیار سنگین و کند ( Grave ) است و در آن از نت های پنج لاچنگ ( semihemidemisemiqvaver ) که ارزش هر یک از آنها یک شانزدهم یک چنگ است استفاده شده است .
با توجه به این که عدد شصت, در بالای اثر بتهون قرار دارد و به این معنی است که در این اثر, نت چنگ معادل یک شصتم دقیقه ( یک ثانیه) در نظر گرفته شده است و با امعان نظر به این که اگر یک ثانیه را, همانطور که در میزان آخر ملاحظه می شود, به شانزده قسمت مساوی تقسیم کنند, اجرای آن ( به طوری که عملاً نیز تجربه شده است) فقط به صورت شانزده صدا بر روی شستی های سفید پیانو, آن هم به صورت لغزانه ( glissando ) امکان پذیر است؛ مگر آن که نوازنده با توجه به آزادی های معمول در هنر, و با توجه به احساس شخصی خود, این صداها را در زمانی بیش از یک ثانیه و به صورت دلخواه ( ad libitum ) نوشته, آن است که, اگر چنگ, که در اینجا شانزده قسمت شده است, به عنوان واحد ضرب انتخاب می شد, باید میزان به صورت هشت هشتم درآید؛ ولی چون نوشتن این نوع میزان در زمان او معمول نبوده شاید به همین دلیل آن را به صورت میزان چهار چهارم که در آن هر ضرب, معدل یک سیاه است نوشته, ولی برای ادای حق مطلب, نت چنگ را معادل یک ثانیه ( با توجه به ابداع زمان سنج مترنُم ) در نظر گرفته تا بتوان آن را به شانزده قسمت تقسیم نمود. یکی از شیوه های نت نویسی مربوط به « تندا », « به شیو ۀ گردِ مضاعف » ( allabreve ) است که ایتالیایی ها آن را « تندای بزرگ » ( maggiore tempo ) می نامند و آن اصطلاحی برای اجرای سرعت دو برابر در قطعات موسیقی است. نماد این شیوه در ابتدای قطعات پس از کلید ( clef ) و مایه نما ( key signature )ها قرار داده می شود .
این نماد که به شکل یک حرف « C » بزرگ است که خط قائمی آن را قطع کرده و به این شکل : «¢» درآمده است. سرعت اجرای قطعاتی که با نماد معرفی می شوند و در زبان فارسی « چهار ضربی ِ شکسته » نام دارند دو برابر چهار ضربی معمولی است و مانند آن است که قطعه مانند میزان دو دوم در نظر گرفته شده و چهار سیاه موجود در میزان چهار چهارم در دو ضرب اجرا شود. به این ترتیب در آثار دوران باروک ( baroque ) چهار ضربی ( common time )های طبیعی شامل « تندا»ی « بسیار تند » هر دو ضربشان معادل یک ضربۀ نبض, و کم تُندها هر سیاهشان معادل یک ضربه نبض, و « آرام آوازگونه »ها هر چنگشان معادل یک ضربۀ نبض و بیش آرام ها هر چنگشان معادل دو ضربۀ نبض بود در صورتی که در چهار ضربی های شکسته در تُندا « ی» تند « هر میزان معادل یک ضربۀ نبض و در تُندای » کم تند « هر نیم میزان معادل یک ضربۀ نبض و در « آرام آوازگونه» هر سیاه معادل ِ یک ضربۀ نبض و در «بیش آرام» هر نتِ سیاه معادل ِ دو ضربۀ نبض بود. در چهار ضربی های طبیعی, نوعی « تندپویان » ( allegro moderato ) وجود داشت. که از نظر سرعت میان « بسیار تند» و « کم تند» قرار داشت. این نوع اجرا در آثار آوازی و در آثاری سازی که ساز مربوطه توانایی اجرای صداهای تند را نداشتند کاربرد داشت. آثار یاد شده به عنوان «کم تند » ( poco allegro ) یا « تازان » ( vivace ) یا به طور معمول « تند» معرفی شدند. در این آثار, هر سه چنگ را معادل یک ضربۀ نبض در نظرمی گرفتند. در آثاری که به صورت میزان دو چهارم 4/2 یا شش هشتم 8/6بودند هر میزان معادل یک ضربۀ نبض بود. در میزان های دوازده هشتم 8/12 که فاقد ِ نت دولاچنگ بودند, هر میزان ِ معادل دو ضربان نبض بود. در میزان های 4/3 یا 8/3  تند هر میزان معادل با یک ضربۀ نبض بود و در میزان های 4/3 با تندای « آرام ِ آواز گونه » مانند خیلی از «ساراباند » ( sarabnde )های کُرِلی ( Corelli ) و باخ ( Bach ) و دیگران, چنانکه خط باس ( bass ) دارای نُت های چنگ بود, هر چنگ معادل یک ضربۀ نبض و چنانچه خط باس از نت های سیاه تشکیل می شد , مانند تندای «آوازی » ( arioso ) یا «اندوهگین » ( mesto ) هر سیاه معادل یک ضربه نبض در نظر گرفته می شد و چنانچه اصطلاح «بسیار » ( assai ) « اندوهگین» و «آهسته » ( lento ) پس از اصطلاح آرام ( adagio ) به صورت ( adagio assai ) یا ( adagio mesto ) یا ( adagio lento ) قرار می گرفت برای هر نتِ سیاه دو ضربه نبض منظور می شد و در «آوازی»هایی که با میزان 8/3 ارائه شده بود هر ضرب یا هر چنگ معادل یک ضرب ۀ نبض بود. با توجه به این نکات, ملاحظه می شود که این اصطلاحات مانند « اندوهگین» و « آوازی» که ظاهراً معرف حالت هستند, در دوره های گذشته هر یک دارای « تندا» ی مخصوص به خود بوده و به همان صورت نیز اجرا شده اند. بنابراین شایسته است که آثار موسیقایی مربوط به قبل از ظهور مِترونُم که با معیاری مانند ضربان نبض سنجیده می شدند, با تبدیل آن به ثانیه ها و با استفاده از تُنداهای مترونم در نظر گرفته شوند تا حق مطلب آن طور که شایسته است ادا شود. با اختراع مترونُم که در آن پنج گروه از اعداد به ترتیب با دسته های دوتایی مانند: 40-42-44-46-48-50-52-54-56-58-60 و سپس دسته هایی سه تایی مانند 60-63-66-69-72و بعد چهار تایی مانند 72-76-80-84-88-92-96-100-104-108-112-116-120و سپس شش تایی مانند : 120-126-132-138-144و بعد هشت تایی مانند: 144-152-160-168-192-200-208مشخص شده و هر یک معرف « تندا» های مختلف است. مشکلات اجرایی «تندا» به نحو بارزی حل شده است . به طوری که ملاحظه می شود, در میان محدود ۀ مترونم که از عدد 40 شروع و به 208 ختم می شود نقاط عطفی مانند «60» ( که معادل یک شصتم دقیقه یا یک ثانیه است) در انتهای گروه های دوتایی قرار دارد و عدد «72» ( که معدل ضربان نبض در نظر گرفته شده بود ) در انتهای گروه سه تایی واقع شده و عدد «120» ( که معادل نیم ثانیه است) در انتهای گروه چهارتایی قرار دارد. و عدد «144» ( که معادل نصف ضربان نبض است) در انتهای گروه شش تایی قرار دارد که این اعداد رابطۀ ضربان نبض (72) و تقسیمات دقیقه به ثانیه ها (60) را نشان می دهند و با استفاده از این اعداد می توان به طور دقیق تنداهای گوناگون را مشخص نمود. برای مقایس ۀ اجراء زمانی یا دقیقه یا ثانیه ( که بر مبنای شصت است) با اعداد ده دهی ( decimal ) و به منظور اندازه گیری طول زمانی ِ یک اثر موسیقایی لازم است لیستی از نقاط عطف هر دو به این شکل در نظر گرفته شود :
ثانیه ها            30    27    24     21     18    15     12     9     6     3
ده دهی ها       50    45    40     35     30   25     20     15   10    5

ثانیه ها            60     57     54     51     48     45     42     39     36     33
ده دهی ها       100   95     90     85     80    75     70     65      60     55
که در نتیجه فرمولی به این شکل :

(10 ضرب در ثانیه) تقسیم بر "6" =عدد دهدهی
 (6 ضرب در عدد دهدهی) تقسیم بر "10"  =ثانیه
راه گشا خواهد بود. برای اندازه گیری عوامل مختلف مربوط به مقدار تندا و زمان و تعداد میزان ها می توان از این فرمول استفاده نمود :
1- زمان ِ اثر, بر حسب ِ عدد ِ ده دهی مساوی است با تعدادِ میزان ها, ضرب در تعداد ضرب در هر میزان, تقسیم بر عدد  مترونُم .
2- تعداد میزان ها, مساوی است با زمان بر حسب ِ عدد ِ ده دهی, ضرب در عدد مترونُم , تقسم بر تعداد ِضرب ها در هر میزان .
3- عدد ِ مترونُم, مساوی است با تعداد میزان ها, ضرب در تعداد  ضرب ها در هر میزان , تقسیم بر زمان بر حسب ِ اعداد ده دهی. به عنوان مثال 1- برای محاسبۀ زمان یک قطعه موسیقی 42 میزانی با میزان 4/3  ,
 که هر سیاه آن معادل 72 است چنین محاسبه می شود :
(یک دقیقه و 45 ثانیه (
=  75/1 ضرب در {(3 ضرب در 42 ) تقسیم بر "72" }
2- اگر آهنگ ساز فیلم بخواهد بداند , در یک سکانس فیلم که طول زمانی ِ آن معادل یک دقیقه و 45 ثانیه است با تندایی معادل ِ سیاه معادل 72, چند میزان 4/3 نیاز خواهد داشت باید پس از تبدیل یک دقیقه و 45 ثانیه به عدد ده دهی 75/1 ) که 75 آن در جدول بالا معادل 45 است) از این فرمول استفاده کند :
75/1)}ضرب در 72  
) تقسیم بر 3} = 42
3- یک رهبرِ ارکستر در موسیقی فیلم که می خواهد یک سکانس ِ یک دقیقه و 45 ثانیه ای فیلم را, با قطعۀ موسیقی42میزانی درمیزان 4/3 تطبیق دهد برای تعین عدد مترونومی هر سیاه ، باید ازاین فرمول استفاده کند:
{42 ضرب در 3 ) تقسیم بر 75/1} =عدد مترونوم 72
به این ترتیب ملاحظه می شود که آگاهی ِ کامل از فرهنگ و ضوابط ِ معمول در موسیقی قرون گذشته به کمک فن آوری های جدید تا چه حد هنرمندان ِ واقعی را در جهت تعالی سطح کیفیت ِ موسیقی یاری می کنند. یکی از مهم ترین نکات در مورد استفاده از مترونم آن است که کاربرد آن برای ایجاد نظم در میزان ها و ریتم های گوناگون در زمان تمرین ِ ساز برای مبتدیان هنرموسیقی بسیار ضروری است ولی برای افرادی که در این مورد به اندازه کافی متبحر شده اند, استفاده از مترونم در زمان اجرا باعث جلوگیری از احساس ِ موسیقایی شده و موسیقی را همانند صدای منظم یک ماشین بی احساس و یک نواخت و خسته کننده می سازد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد